meanly, uncharitably, stingily
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او با خست از به اشتراک گذاشتن اسباببازیهایش با دوستانش امتناع کرد.
She meanly refused to share her toys with her friends.
او هر پنی را که در این سفر خرج میکرد، با خست میشمرد.
He stingily counted every penny he spent on the outing.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «با خست» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/با خست